بازدید سایت خود را میلیونی کنید


» کمی تفکر

کمی تفکر

این روزها اینقدر دستهایم را شسته ام که دچار وسواس شده ام . مثلا همین دیروز برای رفتن به بیرون از خانه هم اول دستهایم را شستم !


فضای بیرون خیلی سنگین بود . اتوبوسهای خالی ، پیاده روهای خالی و پله های برقی پلهای عابر پیاده همه و همه شکل خاصی به خود گرفته اند . این روزها تنها چیزی که برای تکمیل توهم خویش نیاز داریم نگاه کردن به چند فیلم زامبی وار است . قطعا با دیدن این ژانر ، آنقدر توهممان تکمیل میشود که ممکن است مثلا جناب پستچی را که برای دادن یک نامه آمده بدون معطلی خلاص کنیم .


گفتم یک قهوه می گیرم و کمی مزه مزه میکنم تا زمان سپری شود و وقت رسیدن به خانه برسد ولی امان و صد امان که همه جا تعطیل بود . با خودم گفتم خوب است که به سراغ کتابفروشی محله بروم و ضمن کمی گپ زدن کتابی هم بردارم که خوراک امشبم هم تامین شده باشد . آن طرف خیابان ، روبروی کتابفروشی که رسیدم دیدم آقا احمد با عجله در را پایین داد و سوار ماشین شد و الفرار !! حسابی حیران بودم نمیدانستم چکار کنم . این شبهای طولانی نمیگذرند مگر یک ساعتی از عصرت را بیرون از خانه باشی . سیگاری در آورده و آتش زدم ، ناگهان دیدم پیرمردی رنجور در این قحطی آدمیزاد خودش را تا نصفه کرده داخل سطل زباله . گفتم سلام خسته نباشید ، سیگار میخواید؟ با لحن پر دردی گفت دستت درد نکنه جوون ، باز خدا تو رو خیر بده . می دانستم که یک نخ سیگار ارزش چنین دعایی را ندارد برای همین با پیرمرد وارد بحث شدم . گفتم تا سیگارتون تمام میشه بیاید بشینیم روی صندلی و حالی عوض کنیم . گفتم : شما تعطیلی ندارید؟! گفت : ای جوون چی بگم والله . تعطیلی برای چی؟ هر روز خدا وقت کار کردنه روز تعطیل معطیل چیه دیگه برا خودمون ساختیم؟!! چنان با قدرت این حرف را زد که فراموش کردم تا دقایقی قبل تا کمر رفته بود توی سطل ، بعد یهو دلم گرفت . بهش گفتم شما آزادین خودتون به خودتون مرخصی میدید ، آقا بالاسر ندارید ، خیالتون راحته . با تعجب و کمی آه سنگین نگاهم کرد و گفت : هییی جوون من آقا بالاسر ندارم؟ ! ماشالله از شهردار و مقامات شهرداری بگیر تا گربه ی گوشه ی خیابونم آقا بالاسر ما هستن . هر کی از جایی کم میاره سر ما خالی میکنه . گفتم : شما محل نذار کار خودتو بکن . این روزها هم یکم بیشتر توی خونه بمون چون خطرناکه . گفت : چیش خطرناکه؟ گفتم : همین کرونا دیگه . باید مراقب باشید نگیرید . گفت : ای بابا ، اگه میشه یک نخ دیگه سیگار بده روشن کنم تا یه چی برات بگم . از قیافه ی جدی ای که داشت میشد فهمید که حرف مهمی میخواد بزنه . بهش تعارف کردم و برداشت و روشن کرد و یک کام سنگین گرفت و در حین بیرون دادن دودش شروع کرد به گفتن ، که : ما آدمها خیلی جالبیم . یه ویروس اومده همه از ترس نشستیم توی خونه . همه ماسک زدیم و دستکش دست کردیم . به هرکی هم میگی ای بابا چه وضعشه؟ میگه برا خودم نیست یه بابای پیر دارم میترسم اون بگیره . جالبه تازه همه فکر باباهاشون افتادن و سلامتی خانواده ! اینها از یک طرف قشنگه ولی از طرفی هم تلخه . گفتم از کدوم جهت تلخه؟ گفت : جامعه ی ما آدمها و نگاه کن ، مثلا چشم طمع دوختن به مال یا ناموس مردم زیاد میشه . همه هم میدونیم که خوب نیست حتا اونایی که خدا رو قبول ندارن میدونن این کارا مکافات داره ولی آیا کسی دیدی از ترس اینکه ویروس چشم طمع بستن به مال و ناموس مردم به وجودش داخل بشه ، چشمهاشو چشم بند بزنه و عصای سفید بگیره دستش و بیاد یرون بعد دو روز هم کلا نیاد بیرون؟! گفتم نه ندیدم . گفت : اینهمه رشوه توی این مملکت زیاد شده . هم گیرنده هم دهنده . ولی تا حالا دیدی کسی از ترس آلوده شدن بهش دستای خودشو با گچ ببنده؟! گفتم نه . خلاصه کلی حرف زد و مثال زد و نخ سوم سیگار هم دادم بهش کشید . نتیجه این شد که بشر خیلی جاهله . از ترس ویروسی که یکی دو درصد ممکنه به جسمش صدمه ی جدی بزنه کلا خودشو قرنطینه کرده ولی برای خاطر اینهمه مشکلاتی که روح و جسم و حتا کل جامعه رو میخوره نمیخواد کاری بکنه . جا خوردم که این حرفها رو از یک پیرمرد سالخورده میشنیدم . کسی که باید ترسیده باشه و توی خونه نشسته باشه . وقتی خواست خداحافظی کنه و از هم جدا بشیم دست تکون داد تو هوا و وقتی چند قدمی دور شدم گفت : راستی جوون ، من خونه ی مشخصی ندارم که توش بمونم . ولی راضی ام به رضای خدا.


جالب بود برام که یک انسان چقدر میتونه روح بزرگی داشته باشه . البته اینو قبلا هم میدونستم ولی توی انسانهایی در چنین موقعیت هایی ندیده بودم . واقعا خوبه یکم فکر کنیم . حتما نباید زیر فشار و ترس باشیم تا کاری رو بکنیم یا نکنیم . خوبه بعضی وقتها دستمون ، چشممون ، پاهامون یا زبانمونم ببندیم . البته نه از ترس بلکه از روی فرهنگ و اخلاق


بازدید سایت خود را میلیونی کنید
فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب




  تهران وکیل   |   مشاور ایرانی در لندن   |   گردشگری ارم بلاگ   |   فروش تجهیزات ویپ  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


راجع به اعداد رند اشتباه نکن! ✓ورود به کانال یوتیوب راجع به اعداد رند اشتباه نکن! ✓ورود به کانال یوتیوب مشاهده