» راننده ی اتوبوس
در مسافرتهای بین شهری معمولا نمی خوابم ، یا نگاه منظره ها میکنم یا کتاب می خوانم و موسیقی گوش می کنم . شب بود ، همه ی مسافرها خواب بودند و من و راننده تنها کسانی بودیم که بیدار بودیم ، با این تفاوت که من مدام نگاه خط وسط جاده می کردم و راننده مرتب در آیینه من را میپایید!!
صندلی ام پشت سر راننده بود . معلوم بود دیگر از کنجکاوی کلافه شده ، گفت : جوون چای میخوای؟ گفتم دستتون درد نکنه . رفتم جلو و اجازه گرفتم و نشستم . اولین سوالش این بود : نمیخوابی؟ چرا همش نگاه جاده میکنی؟
همین سوالها کافی بود که شروع کنم به سخنرانی کردن . گفتم میدانید جاده چقدر صادق است؟ این خطها چقدر صادقند؟ اگر حواستان به این خطهای جاده باشد نیاز ندارید به هیچ کجای دیگر نگاه کنید ، این خط ها شما را به مقصد خواهند رساند . در ضمن تابلوهای جاده نیز بسیار صادقانه اطلاعاتی را در اختیارتان قرار میدهند که به دردتان میخورد . فکر میکنید چرا تمام مسافران راحت خوابیده اند؟
گفت : خب خسته هستن
گفتم ، نه این بزرگترین دلیلشان نیست . بزرگترین دلیلشان برای خواب این است که به شما اعتماد کرده اند . اگر به شما اعتماد نداشتند و به مهارت رانندگیتان ، دو شبانه روز هم که نخوابیده بودند باز بیدار میماندند . بعد پرسیدم که حالا شما به چه چیزی اعتماد کردید که فکر میکنید این جاده شما را به مقصد میرساند؟
گفت : کار هر روز و شبم هست که بیام و برم از اینجا
گفتم اولین بار چی ؟
گفت : اولین بار با راهنمایی دوستان و به کمک تابلوها رفتم
گفتم ، به به چقدر زیباست . شما به تابلوهای بی جان اعتماد کردید و راه را رفتید اما خیلیها به بزرگانی که اخلاق درست انسانی را تنها راه رسیدن بشر به تمدن بی ضرر میدانند ، اعتماد نمیکنند و باز راه خودشان را میروند .
کمی تعجب کرد ، به نظرمم مردد بود که دیوانه هستم یا دارم فلسفی حرف میزنم ،
گفت خب؟
گفتم تا حالا چند نفر رو به هدفشون رسوندید؟
گفت : نمیدونم ، فکر نکنم کسی خواسته باشه ازم که به هدفش برسونمش
گفتم ، نه جسارتا اشتباه میکنید . همین الان نگاه کنید ، حدود چهل نفر خوابیدن در حالی که میخوان به تهران برسن ، اما خودشونم میدونن با خوابیدن که نمیتونن به تهران برسن ، پس از شما خواستن که به هدفهاشون برسونیدشون شما هم بهشون گفتید خیالتون راحت ، اصلا نگران نباشید ، بگیرید بخوابید خودم تک تک شما رو به هدفتون میرسونم .
راننده لذت میبرد از حرفهام ، لبخند ملیحی زیر سبیلش شکل گرفت و احساس غرور و شادی توی چشماش موج زد . خلاصه حدود یک ساعت و نیم برای راننده حرف زدم ، از جاده گفتم ، از امانتداری ، از اخلاق ، از صداقت تابلوها و خیلی چیزای دیگه ، راننده بعد اینهمه حرف گفت: حالا شما که همه چیزو تعبیر می کنی بگو ببینم این خط غیژ جاده مثل چیه؟
گفتم : خط غیژ برای راننده همونطوری که خودتون میدونید برای اینه که اگه راننده خواب آلوده شد و خواست از جاده منحرف بشه با صدای بلند غیژ از چرتش بیرون بیاد و جانش نجات پیدا کنه ، مثل برخی مشکلات زندگی ، مثلا وقتی میبینی پولتو باختی یه حسی داخلت ایجاد میشه که مثل صدای خط غیژ جاده صدا میده . اون صدا بهت میگه پولتو باختی چون طمع کرده بودی . یا پولتو باختی چون اعتماد بی جا کردی . یا حتا برخی دردها توی بدن حکم خط غیژ جاده رو دارن . دردهایی که پیامشون اینه که زودتر عضو مورد نظر را چک کنی چونکه به نظر میرسه یک جای کار میلنگه . حتا هشدار انبیاء الهی گاهی حکم همین خط غیژ جاده رو داره ، میخوان به بشر بگن دارید از راه راست منحرف میشید . راننده کلی لذت برده بود ، یکدفعه گفت جوون میخوام یک اعترافی بکنم . گفتم بفرمایید
گفت : حدود بیست و دو ساله کارم همینه اما امشب تازه کارم رو با چشم باز دیدم
امشب تازه فهمیدم چقدر لذت بخشه که مردم بهت اعتماد کنن که به هدفشون میرسونیدشون و راحت بخوابن
امشب تازه فهمیدم جاده چقدر امینه و صادق
امشب تازه فهمیدم با نگاه کردن به هرچیز اگه از روی عقل نگاه کنی میشه هزار درس اخلاقی گرفت
و خیلی چیزای دیگه
جوون خدا برات خوش بخواد خدا پیرت کنه ، تازه ارزش کارمو بعد بیست و دو سال نشونم دادی ، از حالا به بعد با آگاهی و با لذت انجامش میدم .
بله دوستان عزیز ، ما انسانها اگر در هر کاری که انجام داده و هر فعلی که مرتکب میشویم با دقت نگاه کنیم بسیاری از حجابها از روبروی چشممان برداشته شده و بسیاری مطالب جدید را کشف خواهیم کرد ، این قدرت ذهن انسان است که خداوند عزیز به ما داده . پس خوبه در هر کاری که میکنیم اندیشه و تفکر کنیم تا نه تنها با شوق و علاقه کارمان را انجام داده و نتیجه ی بهتری بگیریم بلکه درسهای فراوانی از کارهای مختلف که در طول زندگیمان مرتکب میشویم گرفته و به دیگران انتقال دهیم .
هیچ لذتی بیش از این نیست که انسان با خردورزی اطرافش را مشاهده کند.
با سپاس
محسن نامدارزاده
م.ن.صفا